ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
ادامه مطلب ...
گاهی برخی اشتباهات دانش آموزان در ریاضی مستقیما مربوط به ریاضی نیست و ناشی از ادبیات مساله است.
اگر به مواردی این چنین برخورد کردیم بد نیست آن را در این وبلاگ یا وبلاگ های مشابه اطلاع رسانی کنیم تا کم کم ادبیات موجود در کتاب های ریاضی ما به سمت ادبیات امروزی تر گام بردارد.
نمونه 1 :
یک بار من سر کلاس گفتم: اگر بدانیم a برابر است با 7 آنگاه مقدار عبارت ... را بیابید.
یکی از دانش آموزان پرسید: آقا اگر ندانیم چطور؟ (چطوری باید a را پیدا کرد؟!!)
نمونه 2 :
یکی از همکاران می گفت: در امتحان به بچه ها سوال داده بود که :
اگر m مساوی با 4 باشد، مطلوبست...
الف) مقدار عبارت ....
ب) حل معادله زیر (معادله ای بر حسب m)
ج)
د)
و غیره..
و دانش آموزی در جواب این سوال نوشته بود:
الف) مطلوب است!
ب) مطلوب نیست!
ج) مطلوب نیست!
د) مطلوب است!
و غیره....!
داستان جالب “کلاه فروش”
کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت.تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند.لذا کلاه ها را کنار گذاشت وخوابید.وقتی بیدار شد متوجه شدکه کلاه ها نیست . بالای سرش را نگاه کرد . تعدادی میمون را دید که کلاه را برداشته اند.
فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد.در حال فکر کردن سرش را خاراند ودید که میمون ها همین کارراکردند.اوکلاه را ازسرش برداشت و دید که میمون ها هم ازاوتقلید کردند. به فکرش رسید… که کلاه خود را روی زمین پرت کند.لذا این کار را کرد.میمونها هم کلاهها را بطرف زمین پرت کردند.او همه کلاه ها را جمع کرد وروانه شهر شد.
تا حالا فکر کردین که چقدر دچار این مشکل میشیم؟
پسر کوچکی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد و بر روی جعبه رفت تا دستش به دکمههای تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره. مغازه دار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می داد. پسرک پرسید: "خانم، میتوانم خواهش کنم کوتاه کردن چمنهای حیاط خانه تان را به من بسپارید"؟ زن پاسخ داد: "کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد"! پسرک گفت: "خانم، من این کار را با نصف قیمتی که او میدهد انجام خواهم داد"! زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملاً راضی است. پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد: خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو میکنم. در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت. مجدداً زن پاسخش منفی بود. پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت. |
مغازه دار که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: "پسر...، از رفتارت خوشم آمد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری به تو بدهم".
پسر جواب داد: "نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم را می سنجیدم. من همان کسی هستم که برای این خانم کار می کند ..."!!!